هانا هانیتاهانا هانیتا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

فرشته های آسمونی

پنجمین ماهگرد تولد

    سلام و صد سلام عزیزای دل من عروسکای ناز من باز هم اومدم با یه تبریک ویژه بله پنج ماه از روزهای قشنگ با شما بودن گذشت و شما وارد ششمین ماه زندگیتون شدین پنجمین ماهگرد زندگیتون مبارک دلیلای زنده بودنم دخترای نازم  پنج ماه قبل در چنین روزی  از پیش فرشته ها اومدین پیش ما و زمینی شدین و دنیای ما را بهشت کردین ... این پنج ماه بهترین روزای زندگی من بود و هر روزش بهتر از دیروز...خیلی خوشحالم از داشتن شما و خدا را شکر میکنم به خاطر فرشته های نازی که به ما هدیه داد   خیلی دوستون دارم این گلا شمایین که غنچه بودین و شکفته شدی...
18 مهر 1392

روزتون مبارک کودکهای من...

  سلاااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دخترای نازنینم باز هم یه روز دیگه به نام شماست و اون هم روز جهانی کودکه روزتون مباااااااااااااااااااااااااررررررررررررررررک عزیزای دل من       امروز چه روز خوبیست                    روز قشنگ کودک   روز جهانی توست                           باشد بر تو مبارک ...
18 مهر 1392

روزهای قشنگ با شما

سلامی به رنگارنگی روزای قشنگ پاییزی به دخترای نازنینم که زندگی ما رو سراسر بهاری کردن ; جونم براتون بگه از این روزایی که پشت سر گذاشتیم و از کارهای جدیدی که شماها انجام میدین   عزیزای دلم این روزا دارین بزرگ شدنتون رو رسما نشون میدین و میگین ما دیگه نی نی کوشولو نیستیم دیگه اجازه نمیدین به کسی شیشه شیرتون و بگیره ومی خواین خودتون بگیریدش با این دستای ناز و کوچولوت شیشه تون رو میگیرین و  تا ته حلقتون میبرین تو دهنتون وقتی هم ک دارم بهتون غذا میدم با دو تا دستتون دستم رو میگیرین اطرافیاتون رو میشناسین و دوست دارین همیشه یکی پیشتون باشه و  باهاتون بازی کنه و حرف بزنه شما هم بخندین و ذوق کنین و با صدا...
14 مهر 1392

اولین تجربه خوردن غذا

درود و هزاران درود دخترای عزیزم گل خانوما روز به روز دارین بزرگ میشین و تجربه های جدید بدست میارین   به سفارش دکترتون شما یک ماه و نیم زودتر یعنی چهار ماه و نیمه میتونین غذا بخورین و علاوه بر شیر به غذا هم نیاز دارین برای همین من با تمام عشقم براتون آرد برنج درست کردم که بتونم یه فرنی خوب با یه آرد برنج مرغوب و خوش عطر خونگی براتون درست کنم با هزار امید که شما عزیزای دلم دوست داشته باشین و بخورین   حالا بریم ادامه مطلب تا ببینین چطوری غذا خوردین     خوب دخترای قشنگم فرنی شما آماده ست و شما هم آماده برای نوش جان کردن غذا   و اینجا هم غذاتون رو نوش جان کردین و منتظرین یک...
5 مهر 1392

باز هم عروسی

بازم سلام و صد سلام خدمت شما گل دخترای ناز خودم خوب جونم براتون بگه باز هم با هم رفتیم عروسی 25 شهریور برای دومین بار رفتین عروسی...این بار عروسی دختر دایی من بود عروسی آآزاده و حامد چون شما واسه عروسی قبلی خیلی خوش اخلاق بودین و خوشتون اومد حنابندون هم رفتیم ...شب حنا بندون همین که وارد مجلس شدیم همه اومدن سمتمون و من شما رو ندیدم دیگه ...دست به دست میچرخیدین همون موقع هم واستون یه اسفند مفصلی دود کردن که چشم نخورین آخه خوذدتون نمیدونین چقدر جیگرین...اون شب شما خیلی خوش اخلاق بودین یکمی هم تو اون شلوغی خوابیدای مین و ما زودتر اومدیم خونه که خسته نشین واما شب عروسی : اولش همه چیز مرتب بود و هانا جون هم خواب بود و شما که هم چنان شیرین...
5 مهر 1392

غلت زدن هانا جونی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام فرشته های آسمونی ، حال و احوالتون چطوره عروسکای من؟ من هم که حسابی با شما گل خانومای ناز مشغولم دیگه بازیگوش شدین و نمیشه یک لحظه ازتون چشم برداشت ...کم کم هم دارین با هم رابطه برقرار میکنین به هم دیگه نگاه میکنین واسه هم میخندین و به زبون قشنگ خودتون با هم حرف میزنین بعضی وقتا هم دعواتون میشه هانا خانوم گل خیلی جیغ میکشه و هانیتا خانوم خوشگل میترسه لب میذاره و میزنه زیر گریه ولی دیگه هانیتا هم به صدای جیغ های هانا عادت کرده و گریه نمیکنه  و آخه خودت هم دیگه جیغ میکشی.... و اما بگم از موفقیت بزرگ هانا جونم بلاخره پس از تلاشهای بسیار دختر نازم تونستی غلت بزنی جمعه 21 شهریو...
5 مهر 1392

اولین مسافرت

بازم سلام میخوام تکالیف عقب موندم رو جبران کنم شما از من یاد نگیرین ها تکالیفتون رو به موقع انجام بدین که رو هم تلمبار نشه و از کیفیتش کم بشه خوب دخترای گلم اولین سفرتون رو هم تجربه کردین  برای اولین بار با شما رفتیم خونه باباجون و مامان جون کرج ... اول خیلی دودل بودیم که بریم یا نه ولی گفتیم هم یه تنوعه واسه شما هم من و بابایی  بلاخره رفتیم دوشنبه 11 شهریور ساعت 3 راه افتادیم شما دو تا خانوم خوشگلا تو کریر بودین و سه تایی عقب نشستیم  اول که راه افتادیم شما دو تا خوش اخلاق بودین و میخندیدین کم کم خسته شدین و هانا جونم  شما خوابیدی اما هانیتا جونم شروع کردی به گریه های مخصوص خودت و من هم به سختی بغلت کردم آ...
23 شهريور 1392

تبریک روز دختر و چهار ماهگی گل دخترام

سلام عزیزای دلم اومدم با دو تا تبریک اول روز دختر رو بهتون تبریک میگم 16 شهریور ولادت حضرت معصومه و روز دختر بود من و بابایی براتون کادو خریدیم و اولین روز دختر شما رو جشن گرفتیم الهی که 120 سال جشن روز دختر بگیرین میوه های دل مامان فدای دخترای نازم بشم من که همه دنیا رو واستون میخوام خداوند لطیف ترین روح را در لطیف ترین بدن آفرید روزتون مبارک که خدا شما را دختر آفرید...       دومین تبریک  هم  به مناسبت چهار ماهگیتونه عسلای مامان باورم نمیشه چهار ماهه شدین چهار ماه خیلی زود گذشت و شما روز به روز بزرگ تر و شیرین تر میشین و من روز به روز بهتون وابسته تر میشم و عشقم نسبت به شما...
17 شهريور 1392
1